وقتی با فشار دو دست رو شونه م خوردم به دیوار بغضم ترکید . بخاطر سال ها دیوار بودن برای رویاها . بخاطر تلاش هایی که کرده بودم تا دیوارهای زندگی چیده شن بیان بالا . بخاطر رنج و تلاشی که خودم رو به داشتنشون مجبور کرده بودم تا آینده جای بهتر و قشنگ تری بشه . بخاطر نداشتن ِ هیچ کس به جز همون دیوار برای تکیه کردن بهش . بخاطر ِ خودم . خودم که فقط خدا میدونه چقدر صادقانه تلاش میکنم تا هیچکس بخاطر من سختی نکشه . فکر نمیکنم اون دیوار رو هیچوقت فراموش کنم . دیوار و اون دو تا حوله ای که شب پناه بردم بهش . و تموم اتفاقاتی که اون شب افتاد .


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

محمود معظمي کيست ؟ آموزش ها ، mp3 ، pdf ، سمينار ده نمک ، هدف .. وبلاگ شخصی غلام حسین حیدری خواتی آموزش زبان انگلیسی هدف مطالب خاص و تخصصی Erica Ferfere84 گروه ترحیم شکوه(ترحیم ،عتبات ،حج) بهترین وکیل در اصفهان پرسش مهر(۹۹_۹۸)